جدول جو
جدول جو

معنی گرامی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گرامی کردن
عزیز کردن، ارجمند کردن
تصویری از گرامی کردن
تصویر گرامی کردن
فرهنگ فارسی عمید
گرامی کردن
(زَ لَ دَ)
بزرگ داشتن. سرفراز کردن. اکرام:
که این نامه را نغز و نامی کند
گرامی کنش را گرامی کند.
نظامی.
خدایا در آفاق نامی کنش
بتوفیق طاعت گرامی کنش.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
گرامی کردن
عزیز داشتن محترم داشتن: بخدایی که مرا بتو گرامی کرد و تو را بمن گرامی کرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرامی شمردن
تصویر گرامی شمردن
عزیز شمردن، محترم دانستن
فرهنگ فارسی عمید
(رُسْ نُ / نِ / نَ دَ)
احترام نمودن. تعظیم کردن. عزیز داشتن. (ناظم الاطباء) : اکرام، کرامی کردن. مکرم، کرامی کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَدَ)
سنگینی کردن. تثاقل. (زوزنی). تثقیل. (تاج المصادر بیهقی) : و علامت خلط بلغمی آن است که ملازه دراز شود... و سپید و سوزش و گرمی نکند، لکن گرانی کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، سرسنگینی. تکلف. مشقت. اذیت کردن:
هر آنگه که دینار بردی به کار
گرانی مکن هیچ بر شهریار.
فردوسی.
در دهان دار تا بود خندان
چون گرانی کند بکن دندان.
سنائی.
، خودخواهی. خودپسندی. تکبر:
پیر بدو گفت جوانی مکن
درگذر از کار و گرانی مکن.
نظامی.
، گرانجانی. سخت جانی:
بطول قطعه گرانی نکردم از پی آن
کز این متاع در این عرضگاه ارزان است.
انوری (دیوان ص 351).
تو نه و من در جهان زندگان
راستی باید گرانی میکنم.
؟ (از سندبادنامه ص 151).
بر او زین سپس گو سر خویش گیر
گرانی مکن جای دیگر بمیر.
سعدی (بوستان).
هرکه بی او زندگانی میکند
گر نمی میرد گرانی میکند.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(زُ وَ دَ)
محبت ورزیدن. مهر و علاقه از خود نشان دادن:
میر با تو ز خوی نیک به دل گرمی کرد
گرچه در سرما با میر نرفتی بسفر.
فرخی.
وگر با همه خلق نرمی کند
تو بیچاره ای با تو گرمی کند.
سعدی (بوستان).
رجوع به گرمی نمودن شود، خشمگین شدن. (مجموعۀ مترادفات ص 142). خشم نمودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از گدائی کردن
تصویر گدائی کردن
تکدی کردن، دریوزه کردن، صدقه خواستن، سئوآل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وراجی کردن
تصویر وراجی کردن
پرحرفی کردن روده درازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرامی شمردن
تصویر گرامی شمردن
عزیز شمردن معزز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردنی کردن
تصویر گردنی کردن
سرکشی کردن نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگینی حضور خود را از مجلسی برون بردن رفع مزاحمت کردن: رشید الدین دانست که وقت آنست که گرانی ببرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گراور کردن
تصویر گراور کردن
تهیه کردن گراور از نقشی
فرهنگ لغت هوشیار
دریوزه کردن کدیه کردن سوال کردن: گر گدایی کنی از درگه او کن باری که گدایان درش را سرسلطانی نیست. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
میل کردن تمایل یافتن: گرایش نکردی بکار دگر گهی پای کندی زتن گاه سر. (نظامی)، قصد کردن آهنگ کردن: گهل دل برفتن گرایش کند گهی خواب را سر ستایش کند. (نظامی سروری)، سرپیچی کردن نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرامت کردن
تصویر کرامت کردن
عطا کردن آنکه قدر و مرتبت برتری دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراری کردن
تصویر فراری کردن
فرار دادن گریزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرامت کردن
تصویر غرامت کردن
تاوان گرفتن غرامت گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
نقشه چیزی را کشیدن طرح چیزی را ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
غلبه کردن گرما بر مزاج کسی: ... گرمیش کرده، علاقه نشان دادن مهر ورزیدن: میر با تو زخوی نیک بدل گرمی کرد گرچه رد سرما با میر نرفتی بسفر. (فرخی)، خشمگین شدن عصبانی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگینی کردن، تولید ناراحتی کردن: و علامت خلط بلغمی آنست که ملازه دراز شود... و سوزش و گرمی نکند لکن گرانی می کند، سر سنگینی تکلف: هر آنکه که دینار بردی بکار گرانی مکن هیچ بر شهریار، تکبر خودپسندی: پیر بدو گفت: جوانی مکن در گذر از کارو گرانی مکن. (نظامی)، گرانجانی سخت جانی: تونه و من در جهان زندگان راستی باید گرانی میکنم. (سند بادنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامش کردن
تصویر فرامش کردن
از یاد بردن از یاد دادن مقابل بیاد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرانی کردن
تصویر گرانی کردن
((گِ. کَ دَ))
سبب ملال بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردنی کردن
تصویر گردنی کردن
((~. کَ دَ))
سرکشی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
Design
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
concevoir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
progettare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
ontwerpen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
diseñar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
проектировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
projetar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
projektować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
проектувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
entwerfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
डिजाइन करना
دیکشنری فارسی به هندی